لازم نیست این حتماً
کلام قصاری از سهراب سپهری یا شریعتی یا انیشتین باشد یا طی یک ایمیلِ ارسالشده
به جمعی چندهزارنفری نازل شده باشد. گاهی وقتها بعد از یک «مرور» یا یک «چرخ»
کوتاه در هرجا میبینی حقارت بعضی آدمها آنقدر مهوع شده که دیگر لازم نیست نه درکشان
کنی، و نه حتی دل بسوزانی بر آنها. صبر کن. خودش نیست میشود!
دوست نازنینی که
دیروز از ایران برگشته، محبت کرده و در این وانفسای تقلیل بار مسافر به یک چمدان،
یک جلد از کتاب خودم را هم برایم آورده. فکر میکرد خودم خبر ندارم ازچاپ کتاب. البته نه از همکاران نشر و نه از
ناشر هیچ خبری به من از چاپ این کتاب نرسید، اما در نمایشگاه کتاب امسال دوست
دیگری کتاب را دیده بود و در این وانفسای محدودیت دسترسی به همدیگر (!) خبرش را از
ایران داد و دوست دیگری هم از همان ایران، بعد از هماهنگی و غیره زحمت ارسال چند
جلدی از کتاب را کشید. مجموعهی خوبی است، البته نه به این دلیل که کار من یکی از
این سی جلد است و پس از قریب شاید پنج سال درمیآید، از این بابت که سی نویسنده با
قلم خود، دیروز را نوشتهاند، این کتاب هم ششمین جلد از این سی جلد. تعدادی از این
مجموعه درآمده و امیدوارم الباقی هم درآید. مطمئنم کار خواندنی در این مجموعه کم
نیست.
نکتهی دیگر اینکه
در سایت نشر کتاب پارسه، در شناسنامهی کتاب، نام نویسنده و بازآفرین به صورت
«مصحح» آمده. کار نویسندگان این مجموعه بازآفرینی و روایت بوده که روی جلد هم به
همین صورت آمده. امیدوارم در سایت اصلاح شود و «تمام» اطلاعات در مورد تمام جلدهای
مجموعه (مثلاً اینجا)، یا (اینجا که صفحه را در روزنامه شرق شماره 1550، دوشنبه 22 خرداد 1391 نشان میدهد) در خبررسانیهای مرسوم درج گردد.
هنوز چند ساعتی از شنیدن این مطلب نگذشته. همسر یکی
از دوستان تازه فارغ شده. نوزاد را نمیشود حتا برای دو دقیقه تنها گذاشت به دلیل
مشکلی که دارد. بنابراین لازم است کسی چند طبقه را پایین برود و بعدازظهر سر یک
ساعت خاص فرزند اول را که مدرسه میرود از سرویس مدرسه تحویل بگیرد و با آسانسور بالا
بیاورد. دوست ما هموطنی در کنار دست خانهاش دارد با بچهای که او هم با همان
سرویس برمیگردد. بانوی هموطن که همچنان از ایران تغذیهی مالی میشود مشکل را که
دیده گفته من بچه تو رو هم بالا میآرم! و بعد اضافه کرده: برای اینکه احساس دین
نکنی میشه ماهی 200 دلار!«بعضی» هموطنان
خوبی داریم که نمیخواهند ما دینی بر گردنمان بماند و شرمندهی خدا و پیغمبر شویم!
پس جیرینگی حساب میکنند! تازه اختلاف نرخ
دلار را هم از یاد نمیبرند. این رفیق ما هم گرفتار، خودش دربهدر کار و همسرش...
آن وقت نشستهایم و میگوییم این دود سیهفام از کجا برخاست؟!
به احترام محمد مختاری، سیزدهمین برنامه رادیویی «اینجا مونترال، عصر یکشنبه»
از محمد مختاری، شاعری که در قتلهای زنجیرهای به دست عناصر «خیلی خودسر» مثله شد نوشته بودم، اما دلم میخواست از او «بگویم». حالا گفتهام، در سیزدهمین برنامه رادیویی «اینجا مونترال، عصر یکشنبه». بشنویدش و یادش گرامیباد.