Tuesday, August 10, 2010

احمد محمود: خیلی خوش ام نمی‌آد دوباره نویسنده بشم

داشتم لابه‌لای همان یک و نیم ترابایت خاطره می‌گشتم که فیلم بهمن مقصودلو در مورد «احمد محمود» را دیدم. فیلم را سال گذشته انگار در بی‌بی سی و برنامه‌ی آپارات دیده بودم و بابک اعطا پسر زنده‌یاد احمد محمود ضبط کرده بود و نسخه ای از آن را هم لطف کرده بود و به من داده بود که آن هم شد گوشه‌ای از وطن‌ام و گذاشتم‌اش گوشه‌ای از چمدان و آوردم این‌جا.

دیشب نشستم به چندباره دیدن‌اش و باز وقتی رسیدم به اواخر فیلم غصه‌ام گرفت. همان‌جایی که محمود می‌گوید: «اگر دوباره متولد بشم ظاهراً به نظر می‌آد که خیلی خوش‌ام نمی‌آد دوباره نویسنده بشم. یک کار آبرومندی داشته باشم برای تأمین زندگی‌ام.» و یادم افتاد به این‌که محمود هرگز از ایران نرفت و با این‌که می‌توانست زندگی بهتری داشته باشد همان جا ماند و مداد تراشید و نوشت و مزد دست‌اش را هم چه خوش گرفت! هم در جایزه‌ی بیست سال ادبیات داستانی که به فرموده‌ی مقام معظم جایزه را نداده بردند و هم از جانب منتقدانی که در موردش آن‌همه! نوشتند و این در مورد کسی‌ست که نبودن‌اش در ادبیات معاصر داستانی یعنی نبودن یک اساس، یک پایه. مهم نیست. به هرحال حاجی‌-‌لند ماست دیگر. فقط یادمان باشد نویسنده‌ای بعد از نزدیک به نیم قرن نوشتن و ادبیات ساختن چنین گفت: «خیلی خوش ام نمی‌آد دوباره نویسنده بشم.»

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Azadegi مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

سایت