Sunday, February 04, 2007

De Kafka à Kafka




از کافکا تا کافکا کتابی‌ست از موریس بلانشو که با ترجمه‌ی خانم مهشید نونهالی از سوی نشرنی امسال منتشر شده. ترجیح می‌دهم به جای صحبت در مورد این کتاب، بخشی از آن را در این‌جا بیاورم.


رستگاری از راه ادبیات"
اگر به دامان کاری نگریزم..." اما چرا این کار ممکن است او را نجات دهد؟ به نظر می‌آید که کافکا در این حالت خارق‌العاده‌ی انحلال خود، که برای خود و برای دیگران از دست رفته است، دقیقاً مرکز ثقل توقع نگارش را باز می‌شناسد. همان جایی‌ که احساس می‌کند تا عمق وجود خود ویران شده است، ژرفایی به وجود می‌آید که امکان بزرگ‌ترین آفرینش را جایگزین ویرانی می‌کند. دگرگونی شگفت‌انگیز امیدی همواره برابر با ناامیدی، و این‌که، به طوری که می‌فهمیم، از این تجربه حرکتی از اعتماد برمی‌گیرد که با کمال میل محل تردید نمی‌سازد. در این صورت، خاصه در سال‌های جوانی، کار امکان نجات روانی (و نه هنوز معنوی) می‌شود، تلاش برای آفرینشی "که بتواند واژه به واژه با زندگی‌اش پیوند داشته باشد، و او آن آفرینش را به سمت خود می‌کشاند تا او را از خود او باز پس کشد"، چیزی که به ساده‌دلانه‌ترین و قدرت‌مندترین شکلی به این عبارات بیان می‌دارد: "امروز میل بسیار دارم، که با نوشتن، همه‌ی حالت اضطرابم را از درون خود بیرون کنم و همان‌طور که از اعماق می‌آید، آن را در عمق کاغذ بگنجانم، یا آن را به صورت نوشته درآورم، به طوری که بتوانم آن چیز نوشته را به تمامی در خود بگنجانم"(8 دسامبر 1911). این امید، هرقدر کم‌رنگ‌تر شود، هرگز کاملا رد نخواهد شد، و همیشه و در هر دوره‌ای، در یادداشت‌های کافکا، به نوشته‌هایی از این دست برمی‌خوریم: "استواری‌ای که کم‌ترین نگارش برایم به ارمغان می‌آورد انکارناپذیر و شگفت‌انگیز است. نگاهی که دیروز هنگام گردش همه چیز را با آن به یک نظر دربرمی‌گرفتم!"(27 نوامبر 1913). در این صورت، نگارش فراخوان نیست یا انتظار مرحمت یا تحقق مبهم پیش‌گویانه‌ای، بلکه چیز ساده‌تر و بی‌درنگ مبرم‌تری است: امیدواری غرق‌نشدن یا دقیق‌تر بگوییم زودتر از خود غرق‌شدن و بدین ترتیب دوباره تسلط یافتن بر خود در آخرین لحظه. بنابراین، کاری مبرم‌تر از هر کار دیگر، که او را وا می‌دارد در ژوئیه 1914 این سخنان شایان توجه را یادداشت کند: "وقت ندارم. بسیج عمومی است. ک. و پ. را فرا خوانده‌اند. حالا دستمزد تنهایی را دریافت می‌کنم. با وجود این دستمزدی هم نیست. تنهایی جز کیفر به بار نمی‌آورد. در هر حال، همه‌ی این بدبختی چندان تأثیری در من ندارد و از همیشه مصمم‌ترم... به رغم همه چیز و به هر قیمتی خواهم نوشت: این مبارزه‌ی من برای بقاست."





یوسف انصاری
سلام
هنوز مطالبتان را نخوانده ام.
برای نظر برمی گردم.
خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید.
یاهو
27 février 2007, 13:07:22
LikeReplyEditModerate

مهران بقايی
كاش ميشد مي آمديد
8 février 2007, 18:09:31
LikeReplyEditModerate

madame Ed
salam mibinam ke blanchot ee shodi assaassi !

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Azadegi مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

سایت